ماه فرو ماند از جمال محمد / سرو نباشد به اعتدال محمد
قدر فلک را کمال و منزلتى نیست / در نظر قدر با کمال محمد
میلاد نور مبارک
حقی پایمال میشد از شدت خشم کسی او را نمیشناخت تا اینکه حق را یاری کند.
به گزارش حوزه نیوز، در آستانه سالروز میلاد فخر کائنات، رسول اعظم، خاتمالنبیین حضرت محمدبن عبدالله چهل نکته ناب از سیره آن حضرت را تقدیم ارادتمندان ساحت قدسی نبی عظیمالشان اسلام کرد.
دائماً متفکر بود
اکثر اوقات ساکت بود
خلقش نرم بود
کسی را تحقیر نمیکرد
دنیا و ناملایمات هرگز او را به خشم نمیآورد
حقی پایمال میشد از شدت خشم کسی او را نمیشناخت تا اینکه حق را یاری کند
هنگام اشاره به تمام دست اشاره میفرمود
وقتی خوشحال میشد چشمها را به هم مینهاد
بیشتر خندههای آن حضرت تبسم بود
میفرمود حاجت کسانی که به من دسترسی ندارند را ابلاغ کنید
هر کس را به مقدار فضیلتی که در دین داشت احترام میکرد
با مردم انس میگرفت و آنان را از خود دور نمیکرد
در همه امور اعتدال داشته و افراط و تفریط نمیکرد
زبان خویش را از بیان سخنان غیرضروری کنترل میکرد
در انجام وظیفه به هیچ وجه کوتاهی نمیکرد
بافضیلتترین فرد نزد پیامبر خیرخواهترین آنان برای مردم بود
پیامبر در هیچ محفل و انجمنی نمینشست و برنمیخاست جز آنکه به یاد خدا باشد
در مجالس جایگاه خاص برای خود برنمیگزید
هنگامی که بر جمعی وارد میشد در جای خالی مینشست و به یاران خویش دستور میداد این گونه عمل کنند.
هر کس برای رفع نیاز رجوع میکرد نیازش را برآورده میکرد یا با کلام دلنشین آن حضرت قانع میشد.
رفتار پیامبر آنقدر نرم بود که مردم او را همچون پدری دلسوز و مهربان میدانستند و حق همه مردم نزد آن بزرگوار یکسان بود
مجلسش مجلس بردباری، حیا، صدق و امانت بود
عیبجو نبود و از کسی هم تعریف زیاد نمیکرد
پیامبر نفس خود را از سه چیز پرهیز میداد جدال، پرحرفی و سخنان غیرضروری
هرگز کسی را سرزنش نمیکرد
در پی لغزشهای مردم نبود
سخن نمیگفت مگر در جایی که امید ثواب در آن وجود داشت
سخن کسی را قطع نمیکرد مگر این که از حد متعارف تجاوز میکرد
به آرامی و متانت گام برمیداشت
کلامش مختصر، جامع، آرام و شمرده بود و آهنگ صدایش از همه مردم زیباتر بود
رسول خدا (ص) شجاعترین، بهترین و سخاوتمندترین مردم بود
پیامبر در تمام حالات و در برابر همه مشکلات شکیبا بود
پیامبر بر روی زمین مینشست و غذا میخورد
با دست خویش کفش خود را وصله میزد و جامه خود را با دست خود میدوخت
آنقدر از ترس خدا میگریست که جای نماز آن حضرت نمناک میشد
هر روز هفتاد بار استغفار میکرد
لحظهای از عمر بابرکت خویش را بیهوده نمیگذرانید
دیرتر از همه مردم به خشم میآمد و زودتر از همه راضی میگشت
با ثروتمندان و تهیدستان یکسان دست میداد و مصافحه میکرد وقتی به کسی دست میداد بیش از او دست خویش را باز نمیکشید
با مردم شوخی میکرد تا مردم را خوشحال سازد
امام صادق(ع)فرمودند:
انی لاکره للرجل ان یموت و قد بقی خلة من خلال رسول الله صلی الله علیه و اله لم یات بها.
من خوش ندارم کسی بمیرد در حالی که هنوز برخی از آداب پیامبر (ص) را به جا نیاورده است.
برگی از نهج البلاغه/انسان و انواع آزمایش ها
حضرت علی (ع) در حکمت ۱۱۶ فرمودند: چه بسا کسی که با نعمت هایی که به او رسیده، به دام افتد و با پرده پوشی بر گناه، فریب خورد و با ستایش شدن، آزمایش گردد و خدا هیچ کسی را به چیزی همانند مهلت دادن نیامرزد.
راه اصلاح دنیا و آخرت
حضرت علی (ع) در حکمت ۸۹ فرمودند:کسی که میان خود و خدا را اصلاح کند، خداوند میان او و مردم را اصلاح خواهد کرد و کسی که امور آخرت را اصلاح کند، خدا امور دنیای او را اصلاح خواهد کرد و کسی که از درون جان واعظی دارد، خدا را بر او حافظی است.
* حکمت (۸۱) میزان ارزش انسان ها
ارزش هر کس به مقدار دانایی و تخصص اوست.
مرحوم سید رضی درباره این حدیث می نویسد: این از کلماتی است که قیمتی برای آن تصور نمی شود و هیچ حکمتی هم سنگ آن نیست.
* حکمت (۸۲) ارزش های والای انسانی
شما را به پنج چیز سفارش می کنم که اگر برای آن ها شتران را پر شتاب برانید و رنج سفر را تحمل کنید سزاوار است.
کسی
از شما جز به پروردگار خود امیدوار نباشد و جز از گناه خود نترسد و اگر از
یکی سوال کردند و نمی داند، شرم نکند و بگوید نمی دانم و کسی در آموختن
آنچه نمی داند، شرم نکند.
بر شما باد به شکیبایی که شکیبایی، ایمان را چون سر است بر بدن و ایمان بدون شکیبایی چونان بدن بی سر، ارزشی ندارد.
* حکمت (۸۳) روش برخورد با چاپلوسان
امیرالمومنین
(ع) به شخصی که در ستایش امام افراط کرد و آنچه در دل داشت نگفت، فرمود:
من کمتر از آنم که بر زبان آوردی و برتر از آنم که در دل داری.
* حکمت (۸۴) مردم پس از جنگ ها
باقیماندگان شمشیر و جنگ، شماره شان با دوام تر و فرزندانشان بیشتر است.
* حکمت (۸۵) پرهیز از ادعاهای علمی
هر وقت دیدید اوضاع بیریخت است بسوی او فرار کنید
حاج محمد اسماعیل دولابی، از اساتید بزرگ اخلاق و عرفان، حکایتی جالب و درس آموز درباره نزدیکی به خداوند متعال دارد که این روزها با عنوان "فرار به سوی خدا" در فضای اینترنت منتشر شده است. بر پایه این حکایت ایشان عنوان کرده اند:
میگویند پسری در خانه خیلی شلوغکاری کرده بود. همهی اوضاع را به هم ریخته بود.وقتی پدر وارد شد، مادر شکایت او را به پدرش کرد. پدر که خستگی و ناراحتی بیرون را هم داشت، شلاق را برداشت.
پسر دید امروز
اوضاع خیلی بیریخت است، همهی درها هم بسته است، وقتی پدر شلاق را بالا
برد، پسر دید کجا فرار کند؟ راه فراری ندارد! خودش را به سینهی پدر
چسباند. شلاق هم در دست پدر شل شد و افتاد.
شما هم هر وقت دیدید اوضاع بیریخت است به سوی خدا فرار کنید.
«وَ فِرُّوا إلی الله مِن الله»(۱)
هر کجا متوحش شدید راه فرار به سوی خداست.
در اربعین چه گذشت؟
مشهورترین واقعه ای که به مناسبت چهلمین روز شهادت شهدای کربلا بازگو می شود جریان رسیدن کاروان اهل بیت علیهم السلام به کربلا و هم زمانی این ماجرا با حضور جابر بن عبدالله انصاری در کربلا و زیارت قبر شریف امام حسین علیه السلام توسط او.
هر چند برخی از صاحب نظران این وقایع را بعید دانسته و منکر آن شده اند اما
تحقیقات انجام شده نشان می دهد که این بعید دانستن ها و انکار ها صحیح
نیست و دلیل قابل قبولی برای رد این دو واقعه وجود ندارد.(1)
آنچه در ادامه می آید گزارش هایی از این دو واقعه در منابع موجود است:
مصباح
الزائر به نقل از عطا می نویسد: روز بیستم صفر با جابر بن عبد اللّه بودم
هنگامى که به غاضریّه رسیدیم در جوى آن جا غسل کرد و پیراهن پاکیزه اى را
که همراه داشت پوشید. سپس به من گفت: اى عطا ! آیا عطرى به همراه دارى؟
گفتم: سُعد (مادّه اى خوش بو کننده) دارم.
او
از آن به سر و بقیّه بدنش مالید. سپس با پای برهنه رفت تا نزد سرِ امام
حسین علیه السلام ایستاد و سه تکبیر گفت و بیهوش، بر زمین افتاد و هنگامى
که به هوش آمد، شنیدم که مى گوید: سلام بر شما، اى خاندان خدا .. (2)
بشارة
المصطفى به نقل از عطیّه عوفى(3) می نویسد: همراه جابر بن عبد اللّه
انصارى، براى زیارت قبر حسین بن على بن ابى طالب علیه السلام حرکت کردیم.
هنگامى که به کربلا رسیدیم، جابر به کرانه فرات، نزدیک شد و غسل کرد و
پیراهن و ردایى به تن کرد و کیسه عطرى را گشود و آن را بر بدنش پاشید و هیچ
گامى برنداشت، جز آن که ذکر خداى متعال گفت، تا این که به قبر، نزدیک شد و
[به من ]گفت: دست مرا بر قبر بگذار.
چون دست او را بر قبر گذاشتم، بیهوش، بر روى قبر افتاد. کمی آب بر او پاشیدم و هنگامى که به هوش آمد، سه بار گفت: اى حسین!
آن گاه گفت : دوست ، پاسخ دوست را نمى دهد؟!
خواص بد عاقبت
فتنه 88 همچون دیگر مقاطع حساس تاریخ انقلاب پر بود از آزمایش برای "مردم" و "خواص" و تکرار تجربه های معروف تاریخی. نقش آفرینی شایسته و کم نظیر مردم در این برهه خطیر با حضور بصیرانه در میدان نظر و عمل که اوج آن حماسه 9 دی بود، بر همگان آشکار شد.
اما رویکرد سوال برانگیز عده ای از خواص مطرح، موجب شد که شخصیت ها و مردم
بصیر ایران اسلامی آنان را به برخی شخصیت های مشهور صدر اسلام تشبیه کنند.
این شخصیت های خوش سابقه و انقلابی جمهوری اسلامی گرچه همانند برخی بزرگان
صدراسلام کارنامه ای ارزشمند و اثرگذار در حکومت اسلامی داشتند اما درست
مانند آنان که در فتنه های دوران ائمه معصومین(ع) غرق شدند، در آزمایش حساس
فتنه 88 زانو خم کردند و چرب و شیرین دنیا آنان را فریفت و به سقوط مرگبار
کشاند.
اما نه تنها در صدر اسلام که در تاریخ بلند ادیان الهی،
خواصی که "بد عاقبت" شدند بسیار فراوانند اما در اینجا هفت نمونه را که در
کتاب گفتار معصومین(علیهم السلام) نوشته آیة الله مکارم شیرازی آمده، بیان
مى کنیم که خالی از لطف نیست:
1. بلعم باعورا که از دانشمندان بنى
اسرائیل بود، مقامش آنقدر بالا رفت که مستجاب الدعوه شد، و حضرت موسى (علیه
السلام) از او به عنوان مبلّغ استفاده مى کرد، ولى بر اثر تمایل به فرعون و
وعده و وعیدهاى او از راه حق منحرف شد و همه کرامات خود را از دست داد، تا
آنجا که در صف مخالفان موسى (علیه السلام) قرار گرفت. این موضوع به زمان
موسى (علیه السلام) یا سایر پیامبران اختصاص نداشته و بعد از پیامبر اسلام
(صلى الله علیه وآله) و تا به امروز نیز ادامه دارد که بلعم باعوراها علم و
دانش و نفوذ اجتماعى خود را در برابر درهم و دینار یا مقام و یا به خاطر
انگیزه حسد در اختیار گروه هاى منافق و دشمنان حق قرار داده و مى دهند.
این
افراد ویژگى هایى دارند که قرآن در آیات 176 و 175 سوره اعراف آن ویژگى ها
را چنین بیان مى کند: آنها هواپرستانى هستند که خداى خود را فراموش کرده و
همّتهایى پست دارند و تحت وسوسه هاى شدید شیطان قرار دارند و به آسانى
قابل خرید و فروشند، آنها همانند سگهاى بیمارى هستند که هرگز سیراب نمى
گردند. (1)
چون فرعون تصمیم گرفت موسى و یارانش راتعقیب کند به بلعم
باعورا گفت: از خدا بخواه که موسى و اصحابش به دست ما گرفتار شوند. او
پذیرفت و به طرف موسى (علیه السلام) و اصحابش به راه افتاد تا آنها را
نفرین کند. چهارپاى وى از حرکت امتناع ورزید، بلعم باعورا حیوان را زد;
خداوند حیوان را به زبان آورد و حیوان گفت: واى بر تو چرا مرا مى زنى؟ آیا
مى خواهى همراه تو بیایم که تو پیامبر خدا و قومش را نفرین کنى؟ بلعم
باعورا آنقدر آن حیوان را زد تا جان داد. در این هنگام اسم اعظم از دست او
رفت. (2)
2. سعد وقاص از سابقین در اسلام است که پیش از ابوبکر
مسلمان شد و یکى از نامه نویسان پیامبر (صلى الله علیه وآله) بود، امّا
عاقبتش بد شد و با امام على (علیه السلام) بیعت نکرد ولى پس از امام (علیه
السلام) وقتى شنید که معاویه به سبّ و لعن على (علیه السلام) مى پردازد بر
او وارد شد و گریست و در باب فضایل امیرالمؤمنین (علیه السلام) سخن گفت و
حدیث «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا علىٌّ مَوْلاه » و حدیث مباهله و حدیث
منزلت را به رخ معاویه کشید.
معاویه او را از شام بیرون کرد و به
فرماندار مدینه نوشت تا سعد وقاص را مسموم کند و او هم عمل کرد و سعد را
مسموم کرد. سعد نه با حکومت حق کنار آمد و نه با حکومت باطل و
خَسِرَالدُنیا و الآخِرَة شد. (3)
3. حسان ، شاعر پیامبر(صلى الله
علیه وآله) هم متأسّفانه با همه درخشش به مشکل تلوّن (در آغاز زندگى ایمان
قابل قبول داشتند ولى بد عاقبت شدند) دچار شد. او شعرى که درغدیر سرود به
جاى کلمه مولا کلمه امام را آورد:
وَ قالَ لَهُ قُمْ یا علىُّ فاِنَّنِی *** رَضِیتُکَ مِنْ بَعْدِى اِماماً و هادِیاً
«پیامبر (صلى الله علیه وآله) فرمود: یا على برخیز که من تو را به عنوان امام و هادى مردم پس از خودم برگزیدم».
همین
حسان پس از پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) به انحراف گرایید و در زمان
خلافت على (علیه السلام) ، عثمانى از آب درآمد و در خطّ مخالف قرار گرفت; و
از اینجا سرّ کیفیّت دعاى پیامبر (صلى الله علیه وآله) در حقّ او معلوم مى
گردد که فرمود: «لا تَزالُ یا حَسّانُ مُؤیَّداً بِروحِ القُدُسِ ما
نَصَرْتَنا بِلِسانِک ; تا زمانى که با زبانت ما را یارى مى کنى مورد تأیید
مى باشى».
4. قیس بن عمرو بن مالک کهلانى معروف به نجاشى شاعر، از
اهل نجران یمن و از یاران امام على (علیه السلام) بود در صفّین به جنگ با
شاعران شام رفت، پس از جنگ صفّین در ماه رمضان به کوفه آمد و مهمان دوست
خود ابوسماک شد. ولى در آن روز ناهار خوردند و شراب نوشیدند و مست شدند،
امام (علیه السلام) 80 تازیانه به خاطر شراب خوارى و 20 تازیانه به خاطر بى
حرمتى به ماه مبارک رمضان به عنوان حد به او زد. از حضرت جدا شد و به
معاویه پیوست.
5. طلحه از قریش و از اهل مکّه و از پیشگامان در اسلام است، در جنگهاى زیادى حضور داشت ولى سرانجام در جنگ جمل شرکت کرد و کشته شد.
6.
زبیر از خواصّ پیامبر(صلى الله علیه وآله) و پسر عمّه حضرت و پسر صفیّه
دختر عبدالمطَّلب است. او از علاقه مندان على (علیه السلام) و در دوران
غربت پس از ارتحال پیامبراکرم (صلى الله علیه وآله) تا به خلافت رسیدن امام
(علیه السلام) همراه حضرت بود. زبیر وقتى دید على (علیه السلام) را با
اهانت به مسجد مى برند با شمشیر به آنها حمله کرد و خروش برآورد: «یا
مَعْشَرَ بَنِى هاشِم أَیُفعَلُ هذا بعلىّ و أَنْتُم أحیاء; آیا شما زنده
اید و با على اینگونه رفتار مى شود».
او از وفاداران به امام على
(علیه السلام) بود، وقتى على (علیه السلام) فرمود: وفاداران من فردا صبح با
سرهاى تراشیده و همراه با سلاح به منزل من بیایند، تنها سلمان، ابوذر،
مقداد و زبیر به وعده خود وفا کردند; و نیز در شوراى شش نفره اى که عمر
تشکیل داد او حامى على (علیه السلام) بود. امّا سرانجام دنیا او را فریفت و
فتنه جمل را به پا کرد و در همین فتنه کشته شد و امام (علیه السلام)
شمشیرش را گرفت و فرمود: «سَیْفٌ طَالَما جَلى الکَرْبَ عن وَجْهِ رَسولِ
الله... ; چه زمان طولانى این شمشیر گرد اندوه از چهره رسول خدا زدود».
و آن حضرت فرمود:
از خدا چه بخواهیم؟!
انسان در همه امور محتاج خداوند است و برای برآورده شدن حاجت نباید متکی به وسایل و وسایط عادی و ظاهری باشد. هر چه هست از خداست، هر چند خداوند نعمتهای خود را با واسطه به بندگان میرساند.
در حدیث قدسی آمده است: خداوند به موسی فرمود: هر چه را که احتیاج داری از من بخواه حتی علف گوسفند و نمک طعامت را.[1] امّا بهتر است وقتی بنده محتاج در مقابل خداوندی بینیاز میایستد و از او درخواست میکند، نعمتهای بزرگ و ارزشمند بخواهد چرا که برای خداوند، اعطای نعمت هیچ زحمتی ندارد و کوچک و بزرگ آن نزد خداوند مساوی است. در اینجا با توجه به روش معصومین ـ علیهم السّلام ـ به چند نمونه اشاره میکنیم:
پدر و مادر واسطه به وجود آمدن انسان هستند و همچنین بیشترین زحمات هر شخصی برعهده والدین اوست، لذا در اسلام احترام و نیکی به آنها بسیار مورد تأکید قرار گرفته است، چنان که در آیات مختلف قرآن،[2] بعد از امر به عبادت خدا و شریک قرار ندادن برای او، امر به احسان به والدین شده است. و از آنجا که انسان هر چه به والدین خود خدمت کند، از عهده سپاس از زحمات آنان بر نمیآید، یکی از راههای جبران زحمات، دعای خیر در حق آنان است. چنان که حضرت ابراهیم و نوح ـ علیهم السّلام ـ برای والدین خود طلب مغفرت میکنند.[3] و امام سجاد ـ علیه السّلام ـ در صحیفه سجادیه دعایی مخصوص در حق والدین دارد.[4]
پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ میفرمایند: وقتی دعا میکنید برای عموم مردم دعا کنید که باعث اجابت دعاست.[5] خداوند نه از برآوردن حاجات ناتوان است و نه در اعطای آن بخل میورزد: پس اگر کسی برای دیگران خیر بخواهد، خداوند به خاطر خیرخواهی او برای دیگران، حاجت او را برآورده میکند.
استخاره؛ تیر آخر در تصمیمگیری
مصصح کتاب «مفتاحالفرج» با تشریح جایگاه استخاره در اسلام و تاکید بر به
جا آوردن شرایط این سنت اسلامی، ضمن بر شمردن انواع روشهای استخاره، آن را
تیر آخر برای برطرف شدن سرگردانی انسان دانست.
به گزارش فارس،
موضوع «استخاره» از جمله موضوعاتی است که در نزد عموم فرقههای اسلامی،
مورد پذیرش واقع شده و هم نوع عام آن و هم انواع خاصش با توجه به حجم زیاد
روایات موجود در این زمینه و وجود نوعی اجماع از ناحیه محققان شیعه و سنی
به هیچ وجه قابل انکار نیست، اما وجود برخی بدانگاریها و افراطهای صورت
گرفته و همچنین قصور مبلغان و محققان اسلامی در تبیین چیستی استخاره، حدود،
حکمتها، شرایط و موارد آسیبشناسی آن باعث شده تا برخی از مردم نسبت به
این سنت حسنه بدبین شوند و شبهاتی در مورد آن، همچنان در اذهان پیروان مکتب
اسلام باقی بماند، لذا برای آشنایی بیشتر با چگونگی شرایط استخاره و آسیب
شناسی آن با حجتالاسلام والمسلمین حمید احمدی جلفایی مصصح کتاب
«مفتاحالفرج» علامه محمدحسین بن محمدصالح خاتونآبادی در بیان انواع
استخاره، آداب و روشهای آن گفتوگویی را ترتیب دادیم. وی پژوهشگر مؤسسه
دارالحدیث قم است و کتابهای زیادی در زمینههای مختلف به نگارش در آورده و
از نزدیک با متون حدیثی در ارتباط است.
«استخاره» یکی از اولویتهای پژوهشی شود
*
با توجه به اینکه با کتابهای حدیثی در ارتباط هستید، چه عواملی موجب شد
که سراغ کتاب «مفتاحالفرج» علامه محمدحسین بن محمدصالح خاتون آبادی بروید؟
بالاترین ذکر
هیچ ذکر عملی، بالاتر از ترک معصیت در اعتقادیّات و عملیّات نیست.
بسم الله الرحمن الرحیم
در کلمات آیت الله العظمی بهجت می بینیم که «ترک معصیت» به عنوان بالاترین ذکر معرفی شده است و در جایی دیگر، ایشان بهترین ذکر را ذکر خدا در حال «نماز» دانسته اند. ان شاء الله به زودی در نوشتاری دیگر ، به ارتباط فوق العاده نماز و ترک معصیت پرداخته خواهد شد.
گاهی ذکر گفتن فقط در حد حرکت زبان است نه ذکر قلبی که برکات دائمی داشته باشد.
روزی از محضر «آیت الله سید رضا بهاءالدینی» درباره اذکار و اوراد پرسیدند.
ایشان فرمود:
«محصول و نتایج آن مادامی است، یعنی تا وقتی انسان مشغول است بهره مند است؛ ولی ذکر، ذکر قلبی است که نتایج آن همیشگی است. باید قلب و دل ربط به او داشته باشد. چه بسیار ذکرها که نتیجه مادامی هم ندارد و باید گفت: اشتغلت بالذکر عن المذکور» [با ذکر گفتن، از کسی که ذکرش را می گویی غافل شده ای] (1)
«علامه طباطبایی» در تفسیر المیزان می فرماید:
ذکرى که غایت و نتیجه نماز است، «ذکر قلبى» است؛ البته آن ذکرى [مقصود است] که گفتیم به معناى «استحضار» (یعنى استحضار یاد خدا در ظرف ادراک، بعد از آنکه به خاطر فراموشى از ذهن غایب شده بود) است، و یا به معناى «ادامه استحضار» می باشد.
و این دو قسم از ذکر، بهترین عملى است که صدورش از انسان تصور مىشود، و از همه اعمال خیر، قدر و قیمت بیشترى دارد، و نیز از همه گونه های عبادات، اثر بیشترى در سرنوشت انسان دارد، چون یاد خدا به این دو نوع که گفته شد، آخرین مرحله سعادتى است که براى انسانها در نظر گرفته شده، و نیز کلید همه خیرات است. (2)
اگر ذکر و یاد خدا در روح و روان فرد آمیخته شود، میتوان آثار ذکر را عملا در رفتار فرد دید. ذکر عملی در برخی روایات از دشوارترین اعمال شمرده شده است. آیت الله العظمی بهجت، ذکر عملی را بالاترین ذکر می داند که از مراتب بالای آن این است که انسان به گونه ای ذاکر خداوند متعال باشد که مانع ارتکاب معصیت گردد؛ چه معصیت در اعمال و چه در اعتقادات.
آیت الله العظمی بهجت می فرماید:
هیچ ذکری بالاتر از ذکر عملی نیست. هیچ ذکر عملی، بالاتر از ترک معصیت در اعتقادیّات و عملیّات نیست. (3)
آیت الله بهجت، در پاسخ به این پرسش که «بهترین ذکر، چه ذکری است؟» فرموده است:
«بالاترین ذکر به نظر حقیر، «ذکر عملی» است، یعنی «ترک معصیت در اعتقاد و در عمل»؛ همه چیز محتاج به این است و این، محتاج به چیزی نیست و مولد خیرات است.» (4)
چنین معنایی از ذکر، برگرفته از روایات و از مکتب اهل بیت علیهم السلام است که به عنوان نمونه برخی از آنها را می بینیم:
شیخ طوسى در «امالی» به سندش تا ابى عبیده حذاء نقل کرده که امام ششم (علیه السلام) به من فرمود:
به تو خبر ندهم از واجب سخت خدا بر خلقش؟
گفتم: چرا. فرمود:
إِنَّ مِنْ أَشَدِّ مَا فَرَضَ اللَّهُ عَلَى خَلْقِهِ إِنْصَافَکَ النَّاسَ مِنْ نَفْسِکَ- وَ مُوَاسَاتَکَ أَخَاکَ الْمُسْلِمَ فِی مَالِکَ وَ ذِکْرَ اللَّهِ کَثِیراً- أَمَا إِنِّی لَا أَعْنِی سُبْحَانَ اللَّهِ- وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ- وَ إِنْ کَانَ مِنْهُ- لَکِنْ ذِکْرَ اللَّهِ عِنْدَ مَا أَحَلَّ وَ مَا حَرَّمَ- فَإِنْ کَانَ طَاعَةً عَمِلَ بِهَا وَ إِنْ کَانَ مَعْصِیَةً تَرَکَهَا (5)
یکی از سختترین چیزهایى که خدا به خلقش واجب کرده انصاف دادن از طرف خود به مردم ، و همراهى کردن در مال با برادران مسلمان و بسیار ذکر خدا کردن است، آگاه باش مقصود من گفتن سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله نیست و گرچه آن هم ذکر خدا است؛
ادامه مطلب ...نجوای عاشقانه امام سجاد (ع)
امام سجاد (ع) در دعای دیگری از صحیفه سجادیه می فرماید: بارخدایا مرا با قرار دادنم در گردونه طاعت از هر اندیشه خلاف بازدار، تا چیزی را که تو نمیپسندی نپسندم و چیزی را که از آن خشنودی ناپسند ندارم.
دعای بیست و یکم امام سجاد (ع) چون برنامهای او را اندوهگین میساخت
الهی
ای کفایت کننده تنهای ناتوان و ای نگهبان از حادثه ترسناک، خطاها مرا به
تنهایی کشانده و یار و یاوری با من نیست و از تحمل خشمت ناتوان شدهام و
پشتیبانی ندارم و در معرض ترس لقای توام و برای ترسم آرامبخشی نیست، اگر
بیمم دهی چه کسی مرا ایمنی دهد؟ و اگر تنهایم گذاری کیست که مرا یاری دهد؟ و
اگر ناتوانم سازی چه کسی توانم دهد؟
الهی، پرورده را جز پروردگار
پناه ندهد و مغلوب را جز غالب امان نبخشد و مطلوب را جز طالب یاری نکند و
ای خدای من همه این وسایل به دست توست و گریز و پناه هم به سوی توست، پس بر
محمد و آلش درود فرست و گریزم را به پناه خود بر و حاجتم را برآور.
الهی
اگر روی کریم خود را از من بگردانی، یا مرا از فضل بزرگت بینصیب کنی، یا
روزیت را از من دریغ ورزی، یا رشته پیوندت را از من بگسلی، راهی برای
دستیابی به هیچ یک آرزوهایم جز وجود تو نخواهم یافت و بر آنچه پیش توست جز
به کمک تو دست نخواهم یافت، زیرا که من بنده تو و در قبضه قدرت توام،
اختیارم به دست توست، با فرمان تو مرا فرمانی نیست.
حکم تو بر من
جاری است و قضایت در حق من براساس عدل است و مرا قدرت خروج از قلمرو سلطنت
تو نیست و بر تجاوز از قدرتت قدرت ندارم و قادر بر جلب محبتت نیستم و به
خشنودیت نتوانم رسید و به آنچه نزد توست دست نخواهم یافت مگر به سبب طاعت و
فضل و رحمت تو.
الهی شب را صبح کردم و روز را به شب بردم درحالی که
بنده ذلیل توام، که جز به کمک تو بر جلب نفعی و دفع زیانی قدرت ندارم، من
در حق خودم به این خواری و زمین گیری شهادت میدهم و به ضعف قوت و کمی
تدبیر خود اعتراف میکنم، پس به آنچه به من وعده دادهای وفا کن و آنچه را
عنایت فرمودهای برایم کامل ساز، زیرا که من بنده بینوا، زار، ناتوان،
دردمند، خوار، بیمقدار، فقیر، ترسان و پناهنده به توام.
بارخدایا
بر محمد و آلش درود فرست و مرا از یاد خودت در آنچه به من عطا کردهای
گرفتار فراموشی مکن و از احسانت در آنچه به من مرحمت کردهای غافل مساز و
از اجابت دعایم گرچه به تاخیر افتد نومیدم مکن، چه در خوشی باشم یا ناخوشی،
چیستی عاشورا
روزها همچنان از پی هم میگذرند و دوباره محرم با آن حال و هوای سحرانگیزش از راه میرسد. دوباره عطر خوش حسینی به مشام میرسد و نوای «یاحسین» گوش جان را نوازش میدهد. زمزمهای که همواره ورد زبان ملت ایران بوده و با نشأت گرفتن از زمزمهها و نام حسین(ع) بود که توانستند چنان حوادثی را بیافرینند به طوری که با گذشت زمان هنوز فعل حسینیشان در اذهان حک شده باقی مانده است.
چیستی فرهنگ انتظار
در تفکر شیعی، انتظار موعود به عنوان یک اصل مسلم اعتقادی مطرح و در بسیاری از روایات بر ضرورت انتظار امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف تصریح شده است. در روایتی از امام صادق علیه السلام آمده است که به یاران خود فرمودند: « آیا شما را خبر ندهم به آنچه خدای صاحب عزت و جلال، هیچ عملی را جز به آن سه از بندگان نمی پذیرد؟» و وقتی اشتیاق یاران را دیدند، فرمودند: « گواهی دادن به اینکه هیچ چیز شایسته پرستش جز خداوند نیست و اینکه محمد (ص)، بنده و فرستاده اوست و اقرار کردن به آنچه خداوند به آن امر فرموده و ولایت ما و بیزاری از دشمنانمان و تسلیم شدن به آنان و پرهیزگاری و تلاش و مجاهدت و اطمینان و انتظار قائم آل محمد(ص)». (1)
اعتقاد قلبی به ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف از اصول فرهنگ انتظار است. در این فرهنگ انسان منتظر مؤمن یقین دارد که حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف که امام دوازدهم و فرزند بلاواسطه امام حسن عسکری علیه السلام است، از روزی که متولد شده تا کنون با همین بدن عنصری، زنده و باقی است و روزی ظاهر خواهد شد و جهان را پر از عدل خواهد کرد. معتقد است ظهور آن حضرت روز معینی ندارد؛ بلکه احتمال دارد همین لحظه اتفاق بیفتد، همانطور که احتمال دارد سال های بسیار هم تأخیر افتد.
چهل حدیث مستند درباره کربلا و عاشورا
حدیث کربلا، حدیث حریت و حماسه هاست و روایتش روایت رویش و خیزش، و سرودش همیشه سرخ و حیات بخش و حرکت زا.
شفاف : در خصوص کربلا و حماسه همیشه جاوید عاشورا، در کتابی با نام «سیمای
کربلا، حریم حریت» سخن گفتهایم و چندین حدیث ازاحادیث این دفتر را نیز در
آنجا البته با شرح و بسطی بیشتر آوردهایم. دیگر لازم نیست در این مقدمه
حرف به درازا کشد، تنها به تذکر چند نکته که در فهم بهتر این مجموعه
میتواند مفید باشد بسنده میشود:
۱. روایتهایی که درباره کربلا،
بویژه زیارت آستان قدس حسینی علیه السلام، در منابع روایی آمده است. بیشتر
از اینها است که در یک مجموعه چهل حدیثی بگنجد، ما از صدها حدیث، این چهل
نمونه را، از سخنان برگزیدگان خدا برگزیدهایم.
۲. احادیث از
کتابهای معتبر نقل شده و بیشتر آنها را در کتاب وزین کامل الزیارات
میتوان دید، کتابی که در نظر دانشوران شیعی معتبر است و محکم.
۳.
در انتخاب حدیثها، علاوه بر نکات چندی که در نظر بوده این نکته نیز در نظر
گرفته شده است که تا حد امکان حدیثی نقل شود که کم لفظ و معتبر، اما پر
معنی باشد تا حفظ آن برای همه سهل و ممکن باشد.
۴. پیشاپیش اقرار
میشود که ترجمهها نارسا بوده و آن لطف بینظیری که در سخن معصوم علیه
السلام است در ترجمهها دیده نمیشود ما تلاش خویش را کردهایم، امید که
مقبول درگاه حضرت حق واقع گردد.
فصل اول: فضیلت کربلا
حدیث اول: حریم پاک
عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم قال:
.. و هی اطهر بقاع الأرض و اعظمها حرمة و انها لمن بطحاء الجنة.
پیامبر
اسلام صلی الله علیه و آله و سلم در ضمن حدیث بلندی میفرماید: کربلا
پاکترین بقعه روی زمین و از نظر احترام بزرگترین بقعهها است و الحق که
کربلا از بساطهای بهشت است. بحار الانوار، ج ۹۸، ص ۱۱۵ و نیز کامل
الزیارات، ص ۲۶۴
حدیث دوم: سرزمین نجات
رمز موفقیت آیت الله مجتهدی
حضرت استاد از زبان استادشان مرحوم آیت الله شیخ علی اکبر برهان نقل می کنند که آن مرحوم می فرمودند:
ثواب زیاد است ولی ثواب دان ما سوراخ است، یعنی فلان عمل خوب به جای می آوریم، و در عوض به ما ثواب هم می دهند، ولی عمل حرام دیگری را انجام می دهیم، مثلاً غیبت می کنیم و ثواب ها هم می ریزد و از بین می رود.
حضرت آیت الله مجتهدی می فرمایند:
به دو علت موعظه و پند و اندرز، درمردم تأثیر نمی کند، یکی اینکه طرف مقابل زمینه پذیرش سخنان خوب را ندارد مثال یزیدها و معاویه ها، اگر چه بزرگوارانی مثل امام حسین و یا امیرمؤمنان(ع) موعظه کنند اثر نمی کند، و دوم اینکه گوینده موعظه، خود اهل عمل نیست هنوز نتوانسته است خود را بسازد و گناهان را ترک کند و تقوای الهی را رعایت نماید لذا طرف مقابل وقتی که از او احکام حلال و حرام را می شنود، و عملاً می بینید که خود خطیب مبتلا به افعال حرام است مثل غیبت کردن و دیگر رذائل اخلاقی، کلام خطیب در او تاثیری نخواهد داشت.
حضرت استاد می فرمایند:
یکی از رمزهای موفقیت این است که اساتید خود را دعا کنیم، شما هم اساتید خود را دعا کنید حتی استاد صرف ونحو خود را، و در نزد استادی درس بخوانید که اهل تقوا باشد و اگر بعدها هم منبری شدید، سعی کنید نام اهل بیت(ع) را با عظمت ببرید زیرا آن بزرگواران در اصل اساتید ما هستند و همه علوم به آنها ختم می شود
حضرت استاد از زبان استادشان مرحوم آیت الله شیخ علی اکبر برهان نقل می کنند که ن مرحوم می فرمودند: ثواب زیاد است ولی ثواب دان ما سوراخ است، یعنی فلان عمل خوب به جای می وریم، و در عوض به ما ثواب هم می دهند، ولی عمل حرام دیگری را انجام می دهیم، مثلاً غیبت می کنیم و ثواب ها هم می ریزد و از بین می رود.
حضرت آیت الله مجتهدی می فرمایند:
ادامه مطلب ...وقتی چشم برزخی باز می شود
مرحوم آیة الله آقای سید جمال الدین گلپایگانی رضوانُ الله علیه از علماء و مراجع تقلید عالیقدر نجف أشرف بودند و از شاگردان برجسته مرحوم آیة الله نائینی، و در علمیت و عملیت زبان زد خاص بود و از جهت عظمت قدر و کرامت مقام و نفس پاک، مورد تصدیق و برای احدی جای تردید نبود.
در مراقبت نفس و اجتناب از هواهای نفسانیه مقام اول را حائز بود. از صدای مناجات و گریه ایشان همسایگان حکایاتی دارند. دائماً صحیفه مبارکه سجادیه در مقابل ایشان در اطاق خلوت بود، و همینکه از مطالعه فارغ می شد بخواندن آن مشغول می گشت.
آهش سوزان، و اشکش روان، و سخنش مؤثر، و دلی سوخته داشت. متجاوز از نود سال عمر کرد، و تقریبا نوزده سال است که رحلت فرموده است.
در زمان جوانی در اصفهان تحصیل می نموده و با مرحوم آیة الله آقای حاج آقا حسین بروجردی هم درس و هم مباحثه بوده است، و آیة الله بروجردی چه در اوقاتیکه در بروجرد بودند و چه اوقاتی که در قم بودند، نامه هائی به ایشان می نوشتند و درباره بعضی از مسائل غامضه و حوادث واقعه استمداد می نمودند.
با آنکه بسیار اهل تقیه و کتمان بود، در عین حال از واردات قلبیه خود در دوران عمر چه در اصفهان و چه در نجف اشرف مطالبی را نقل می فرمود؛ مطالبی که از خواص خود بشدت مخفی می داشت.
منزلش در محله حُوَیش بود و در اطاق کوچکی در بالاخانه بسر می برد و اوقاتش در آنجا می گذشت و هر وقت به خدمتش مشرف می شدم و از واردات و مکاشفات و یا از حالات و مقامات بیانی داشت، بمجرد آنکه احساس صدای پا از پله ها می نمود گرچه شخص وارد از أخص خواص او بود، جمله را قطع میکرد و به بحث علمی و فقهی مشغول می شد تا شخص وارد چنین پندارد که در این مدت ما مشغول مذاکره و بحث علمی بوده ایم.
میفرمود:
ادامه مطلب ...